ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

فرشته ی معصومم..

ملیکا جون هر روز که میگذره بیشتر قدرت رو میدونیم و از خدا به خاطر این هدیه بی اندازه بزرگش سپاسگذاریم. انقدر معصومی که وقتی چیزی هیجان زده ات میکنه با صدای بلند میگی "هه "... وقتی نازمون میکنی انگار دنیا رو بهمون دادند ، نوازشت معنی واقعی زندگی ما شده ، دستای ناز و گرمت آرامشی عجیب داره ، گرمی نگاهت وقتی میخندی قلبمون رو شاد میکنه .. خیلی رفتم تو حس حالا میخوام از شیطنت هات بگم، دو شبه که ساعت حدود ساعت ٣ میخوابی اما امشب خانم تر شدی و ساعت ١٢ خوابیدی.. امروز با بابایی رفتیم براتون اسباب بازی فکری خریدیم و چند تا کارت که شکل های حیوانات و میوه ها روش کشیده بود ، به علاوه یک عروسک بامزه که با انگشتامون حرکتش میدادیم... از الان دارم ...
9 دی 1390

شروع ماه دوازدهم زندگی با رویش دندان جدید

این روزها گل مامان وبابا خیلی بد اخلاقی میکرد و جیغهای متوالی میکشید، امروز صبح  بابایی متوجه رویش دندان ٨ام ملیکا جان شد. مبارکت باشه عزیزم... کم کم داره یک سالت میشه ماشاالله بدون کمک می ایستی و راه میری و واسه خودت خانمی شدی عزیزم. ...
6 دی 1390

اولین شب یلدای ملیکا جون

 شب یلدای امسال با حضور سبز دخترمون رنگ و بوی تازه ای به خودش گرفته بود ، دخترمون راه میرفت و از تمام ظرفهای خوراکی یکی یه دونه برمیداشت و امتحان میکرد.. دخترکم از هندونه خیلی خوشش اومد . اولین هندونه ای بود که تو عمرت خوردی ، خیلی هم شیرین بود ... از دایی جون محسن به خاطر خلق این تصاویر ممنونم... ...
2 دی 1390